ترجمه مقاله

خرد شدن

لغت‌نامه دهخدا

خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد. صِغَر. (دهار). انفراک . (یادداشت بخط مؤلف ) :
سؤال منکر را پاسخ آنچنان دادم
که خرد شد ز دبوسش ز پای تاتارم .

سوزنی .


سپاهی از حبش کافور می برد
شد اندر نیمه ره کافوردان خرد.

نظامی .


ترجمه مقاله