ترجمه مقاله

خرسواری

لغت‌نامه دهخدا

خرسواری . [ خ َ س َ ] (حامص مرکب ) عمل سوار بودن بر خر. (یادداشت بخط مؤلف ) :
علف خواری کنی و خرسواری
پس آنگه نزل عیسی چشم داری .

نظامی (خسرو و شیرین ص 110).


- امثال :
مزد خرچرانی خرسواریست ، نظیر: مارگیری مارزدگی دارد.
|| ریاکاری . عوام فریبی . تسلط بر عوام یا بر خاصه . تسلط و انتفاع ریاکاران و شارلاتانهای سیاسی از عوام . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله