ترجمه مقاله

خرقه کردن

لغت‌نامه دهخدا

خرقه کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دریدن . پاره کردن :
چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت
برای عزّش بر عرش خرقه کرد وطا.

خاقانی .


در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد
کآواز خرق جامه بمغرب شنیده اند.

خاقانی .


گفت پس از چار مه که چادر من باد
خرقه کند بهر عرس جای جمال است .

خاقانی .


ترجمه مقاله