ترجمه مقاله

خرمنج

لغت‌نامه دهخدا

خرمنج . [ خ َ م ُ ] (اِ مرکب ) خرمگس ، چه منج بمعنی مگس باشد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج
با بور تو رخش پور دستان خرمنج .

حکیم ازرقی (از آنندراج ).


|| مردم مفلوج را نیز گفته اند یعنی شخصی که فلج داشته باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || رنگی هم هست از رنگهای اسب . (برهان قاطع).
ترجمه مقاله