ترجمه مقاله

خرمگس

لغت‌نامه دهخدا

خرمگس . [ خ َ م َ گ َ ] (اِ مرکب ) مگس کلان که بر جراحت کرم می اندازد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مگس درشت که غالباً در باغها و بر درختان گرد آید. مگس درشت سایر حیوانات یا همج که بر روی گوسپندان نشیند. مگس خر. (یادداشت بخط مؤلف ). نُعَرة. (زمخشری ). هَمَج .عنتر [ ع َ ت َ / ع ُ ت ُ ]. (منتهی الارب ) :
خرمگس بر خوان گیتی صف زده ست
یک مگس را انگبین جستیم نیست .

خاقانی .


بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل
پر طاوس مگس را بخراسان یابم .

خاقانی .


دولت به اهل جهل دهند آری
خوان مسیح خرمگسان دارند.

خاقانی .


خوان عیسی بر من وآنگه من
باک هر خرمگسی داشتمی .

خاقانی .


روزه داران را بود آن نان و خوان
خرمگس راچه ابا چه دیگدان .

مولوی (مثنوی ).


- خرمگس معرکه ؛ مگس بزرگ که در معرکه های قدیم با صدای خود مزاحم معرکه گیر میشود. کنایه از فرد مزاحم وناجور در جمعی .
ترجمه مقاله