خروش کردن
لغتنامه دهخدا
خروش کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خروش برآوردن : اهل آن نواحی همگان خروش کردند و گفتند بهیچ حال رضا ندهیم . (تاریخ بیهقی ).
گر از ناخوشی کرد برمن خروش
مرا ناخوش از وی خوش آمد بگوش .
گر از ناخوشی کرد برمن خروش
مرا ناخوش از وی خوش آمد بگوش .
سعدی (بوستان ).