خشنی
لغتنامه دهخدا
خشنی . [ خ ُ ] (اِ) زن فاحشه . زن فاجره . زانیه . روسپی . جنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان قاطع) :
دشمن آل علی دانی که کیست
آن پدر کشخان و مادر خشنی است .
اوباش آفرینش و خشنی طبیعتند.
بروی زال و بسرخاب پنبه و ابره
بحیز و خشنی این زال گشته آن سرخاب .
دشمن آل علی دانی که کیست
آن پدر کشخان و مادر خشنی است .
بندار رازی (از فرهنگ جهانگیری ).
اوباش آفرینش و خشنی طبیعتند.
خاقانی .
بروی زال و بسرخاب پنبه و ابره
بحیز و خشنی این زال گشته آن سرخاب .
خاقانی .