ترجمه مقاله

خشو

لغت‌نامه دهخدا

خشو. [ خ ُ ] (اِ) مادر شوی .(از شرفنامه ٔ منیری ). || مادرزن که خوش وخوشدامن نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ) :
بدسگال تو و مخالف تو
خشوی جنگجوی را داماد.

لغت فرس (از حاشیه ٔبرهان قاطع).


با وی همیشه خسرو سلطان محترم
تا احترام دارد داماد را خشو.

شمس فخری .


ترجمه مقاله