ترجمه مقاله

خشکیدن

لغت‌نامه دهخدا

خشکیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) خشک شدن . (آنندراج ).هوشیدن . بهوشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم
در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم .

فضلعلی بیک ممتاز (از آنندراج ).


از دوریت ای نهال امید
دل خون شده قطره قطره از دیده چکید
از بسکه ز دیده ریختم گوهر اشک
مانند صدف کاسه ٔ چشمم خشکید.
میرزا معصوم نواده حاجی باقر دراز تبریزی . (از آنندراج ). || سخت مبهوت و متحیر شدن . حیرت زده شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || فالج شدن دست وپا. (یادداشت بخط مؤلف ). || مردن گیاه . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله