ترجمه مقاله

خشک بیخ

لغت‌نامه دهخدا

خشک بیخ . [ خ ُ ] (ص مرکب ) ریشه ٔ خشک ، بیخ خشک . چون :درخت خشک بیخ را هیزم شکن برید. || (اِ مرکب ) خشک ریشه ؛ ریشه وقتی که خشک شده باشد :
خشک بیخ آرزو را فتح باب از دیده ساز
کان گلستان را از این به نم نخواهی یافتن .

خاقانی .


ترجمه مقاله