ترجمه مقاله

خطام

لغت‌نامه دهخدا

خطام . [ خ ِ ] (ع اِ) زه آویخته بکمان . ج ، خُطُم . || زه کمان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خُطُم . || مهار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خُطُم : ملاح گفت : کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورترست ... باید که بدین ستون رود و خطام کشتی بگیرد. (گلستان سعدی ). || داغی است شتران را در بینی و یا در عرض روی تا رخسار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). اغلب شتران بیک خطام یا دو خطام داغ میشود. منه : جمل مخطوم خطام او خطامین (بصورت اضافه ).
ترجمه مقاله