خفا
لغتنامه دهخدا
خفا. [ خ َ ] (ع ص ) نهفت . (یادداشت بخطمؤلف ). پنهان . پوشیده . (ناظم الاطباء) :
خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک
من در شب هجران و تو در ابر خفایی .
از نظرهای خفایش کم و کاست
انجم و آن شمس نیز اندر خفاست .
خورشید منی من بچراغت طلبم زآنک
من در شب هجران و تو در ابر خفایی .
خاقانی .
از نظرهای خفایش کم و کاست
انجم و آن شمس نیز اندر خفاست .
مولوی .