خلاف آمدن
لغتنامه دهخدا
خلاف آمدن . [ خ ِ / خ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) موافق نیامدن . مخالف آمدن . ناسازگار آمدن :
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست
ور متفق شوند جهانی بدشمنی .
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست
ور متفق شوند جهانی بدشمنی .
سعدی (طیبات ).