ترجمه مقاله

خلع کردن

لغت‌نامه دهخدا

خلع کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر کنار کردن . معزول کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : و آن پادشاه را نیز کس نشانده بودند، خلع کردند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). || برکندن . قلع کردن . || بیرون کشیدن . || بازکردن جامه را از تن . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله