خلقان
لغتنامه دهخدا
خلقان . [ خ َ ] (اِ) ج ِ خَلق :
تا حشر کرد دهر بملکت ضمان از آنک
جودت همی بروزی خلقان ضمان کند.
کوتوال را گفت تا پیاده تمام گمارد از پس خلقانی تا کوشک .(تاریخ بیهقی ).
تا حشر کرد دهر بملکت ضمان از آنک
جودت همی بروزی خلقان ضمان کند.
مسعودسعد.
کوتوال را گفت تا پیاده تمام گمارد از پس خلقانی تا کوشک .(تاریخ بیهقی ).