خلمهلغتنامه دهخداخلمه . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِ) گره سر عصا را گویند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || سرچوگان که خمیده است . (فرهنگ جهانگیری ) : بود بیدی که نه در خلمه ٔ چوگان آمد.شرف شفروه (از آنندراج ).