ترجمه مقاله

خلنج

لغت‌نامه دهخدا

خلنج . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) خدنگ . درختی نیک سخت که از چوب آن تیر و نیزه سازند. (منتهی الارب ). ج ، خلانج : کمان و تیر و خدنگ و چوب خلنج بسیار افتد. (حدود العالم ). درختی است شبیه به درخت گز و در چین و بلاد روس زیاد بزرگ می شود برگش مثل برگ گز و گلش کوچک و سرخ و زرد و سفید نیز می باشد و ثمرش مثل خردل است گرم و خشک و شکوفه ٔ او تندتر و قوی تر از سایر اجزاء او و شکوفه و برگش جهت گزیدن هوام و روغن او که شکوفه را در آن ریخته سه هفته در آفتاب گذاشته باشند جهت اعیا و درد مفاصل و نقرس نافع و نشاره ٔ چوب او را هم این اثر است . و یک مثقال از تخم او با عسل حافظ دل است از ضرر سموم و خوردن چیزی در ظرف چوب او مانع خفقان است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ): لبن البخت فی قصاع الخلنج . (از یادداشت بخط مؤلف ). || خارشتر. علف ترنجبین . (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص ) هرچیز دورنگ و ابلق . (ناظم الاطباء) :
کرد کون تو بدان علت بد
همه شلوار تو رنگین و خلنج .

سوزنی .


عبداﷲ عباس گفت : سگ ایشان سرخ بود گفت : زرد بود... کلبی گفت : خلنج بود. (فتوح ج 3 ص 411). || نوعی فیروزه باشد. (نقل از نخبةالدهر دمشقی ). جزع . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به الجماهر بیرونی شود.
ترجمه مقاله