ترجمه مقاله

خلوت سرای

لغت‌نامه دهخدا

خلوت سرای . [ خ َل ْ وَ س َ ] (اِ مرکب ) خلوتخانه . (ناظم الاطباء) :
در چارسوی کون و مکان وحشت است خیز
خلوتسرای انس جز از لامکان مجوی .

خاقانی .


در سور سر رسیده و دیده بچشم سر
خلوتسرای قدمت بی چون و بی چرا.

خاقانی .


دیده ام خلوتسرای دوست در مهمان سراش
تن طفیل و شاهددل میهمان آورده ام .

خاقانی .


ای که خلوتسرای قدر تو را
چرخ چون حلقه از برون در است .

ظهیرالدین فاریابی .


وآنگه او را بمحرمی بسپرد
تا بخلوتسرای دختربرد.

نظامی .


حریفان خلوتسرای الست
به یک جرعه تا نغمه ٔ صور مست .

سعدی .


بحاجب در خلوتسرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست .

حافظ.


خلوت سرای اوست چون گرمابه ٔ زنان
پر قال و قیل و ولوله و پرصدا شده .

امیدی .


رجوع به خلوتخانه شود. || نهانخانه . مبال . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله