ترجمه مقاله

خماش

لغت‌نامه دهخدا

خماش . [ خ َ ] (اِ) هرچه بکارنیامدنی و دورافکندنی است مانند خار و خلاشه و ریزه های دم مقراض و تیشه و اره . (ناظم الاطباء). آنچه از دم قیچی و تیشه در وقت هرس فضول آید. فضول . افکندنی . خاش و خماش :
که حکیمان جهانند درختان خدای
دگر این خلق همه خار و خسانند و خماش .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله