ترجمه مقاله

خمسین

لغت‌نامه دهخدا

خمسین . [ خ َ ] (ع عدد، ص ، اِ) پنجاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). در حالت نصبی و جری خمسین و در حالت رفعی خمسون است . || اعتکاف پنجاه روزه ٔ ترسایان است که پنجاهه می نامند چنانکه چله ٔ اماثل سنت و جماعت که چهل روز بود. (از شرفنامه ٔ منیری ) :
بخمسین و بدنج و لیلةالفطر
بعیدالهیکل و صوم العذارا.

خاقانی (از شرفنامه ٔ منیری ).


اربعین شان را ز خمسین نصاری دان مدد
طیلسان شان را ز زنار مجوسی ده نشان .

خاقانی .


- باد خمسین ؛ نام باد جنوبی گرم که بمصروزد و از جنوب بشمال جهت وزش آن است و در هر سال بمدت پنجاه یا دو ماه است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- عید خمسین ؛ عیدی است نصاری را پنجاه روز پس از فصح که روح القدس بر حواریون نازل شد و آن را بیونانی فنطاقسطه گویند. (یادداشت بخط مؤلف ).
- || عیدی است یهود را و آن روزی است که الواح بموسی از جانب خدای تعالی عطا شد. (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله