ترجمه مقاله

خموش کردن

لغت‌نامه دهخدا

خموش کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاموش کردن . ساکت کردن . اسکات . (یادداشت بخط مؤلف ). || خموش شدن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
بدرد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول .

حافظ.


ترجمه مقاله