ترجمه مقاله

خنازیر

لغت‌نامه دهخدا

خنازیر. [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خنزیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || آماس غده ای شکل که در گلو پدیدار گردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). دژپه . (از ناظم الاطباء). خوکک . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). نام مرضی است از نوع سل که در گردن ظاهر شود، اورام صغار سخت برنگ تن که برگردن و غیر آن پدید آید، اشیاء غددی در بغل و کشاله ٔران و زیر گلو. (یادداشت بخط مؤلف ): آماسی است که از گوشت جدا باشد و از پوست جدا نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : باب ششم : اندر آماسها که آن را بتازی خنازیر گویند این علت را بپارسی خوک گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به کشاف اصطلاحات فنون شود.
ترجمه مقاله