ترجمه مقاله

خنجک

لغت‌نامه دهخدا

خنجک . [ خ ُ ج َ ] (اِ) بنه . حبةالخضراء. (ناظم الاطباء). درختی است کژ بر کوه روید. بتازی حبةالخضراش گویند. بوکلک . چتلانغوش . (یادداشت بخط مؤلف ). شجر محلب . (بحر الجواهر) :
یاد نآری پدرت را که مدام
گه بتنگش چدی و گه خنجک .

(از فرهنگ اسدی نخجوانی ).


ترجمه مقاله