ترجمه مقاله

خودفروشی

لغت‌نامه دهخدا

خودفروشی . [ خوَدْ / خُدْ ف ُ ] (حامص مرکب ) خودنمایی . کبرنمایی . خودستایی . لاف زنندگی درباره ٔ خود :
رها کن جنس هستی را بترک خودفروشی کن .

سلمان ساوجی .


این جا تن ضعیف و دل خسته می خرند
بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است .

حافظ.


بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش .

حافظ.


بغیر از زیان نیست در خودفروشی
اگر سود خواهی ببند این دکان را.

صائب .


|| فحشا، چه در آن فاحشه خود را بمعرض فروش دیگران می گذارد.
ترجمه مقاله