ترجمه مقاله

خورابه

لغت‌نامه دهخدا

خورابه . [ خوَ / خ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آب نرم و ضعیف را گویند که از بند که بر آب بزرگ بسته باشند ترشح کند و نرم نرم روان شود. (صحاح الفرس ). آب کمی که از بندی که در جلو آب بسیار بسته باشند تراوش کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). جویی که از او آب بازگیرندو ورغش بر بندند بدانکه از زیربند خوارخوار آب همی پالاید آن خورابه باشد. (لغت نامه ٔ اسدی ) :
ز جوی خورابه چه کمتر بگوی
چو بسیار گردد بیکبار اوی
بیابان از آن ابر دریا شود
که ابر از بخارش به بالا شود.

عنصری .


خواهی که در خورنگه دولت کنی طواف
مگریز از این خورابه گه دلگشای خاک .

خاقانی .


ترجمه مقاله