ترجمه مقاله

خورنگاه

لغت‌نامه دهخدا

خورنگاه . [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِخ ) خورنق است که عمارت بهرام گور باشد.(برهان قاطع). یکی از دو قصری که نعمان جهة بهرام ساخته بود. (ناظم الاطباء). خورنگه . || (اِ مرکب ) پیشگاه خانه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ایوان که جای افتادن آفتاب باشد چه شهریاران فارس برابرآفتاب غذا میخوردند و برای عبادت جای دیگر می ساختند. (از انجمن آرای ناصری ). خورنگه . خورگه . || دارالضیافة. (یادداشت مؤلف ). خوردنگه . خورنگه .
ترجمه مقاله