ترجمه مقاله

خوره ٔ جهان

لغت‌نامه دهخدا

خوره ٔ جهان . [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ملک یا قوه ای که نضارت و طراوت جهان را دارد. (یادداشت مؤلف ) : روزی فرزند بلخی ... بصحرا رفته بود، سه مرد دید با هیکلی جسیم و هیبتی عظیم که بهم مناظره میکردند، یکی میگفت که خوره ٔ جهان بهتر، دیگری میگفت که حافظ عالم برتر، سیم می گفت که قابض ارواح مهیب تر. چون او را از دور دیدند گفتند که او را حاکم کنیم و احکام او را امتثال نماییم . چون نزدیک آمد احوال عرض دادند، جوان جواب داد که نضارت عالم و طراوت جهان دایم نباشد، زمستان از نضرت ذبول یاود و از طراوت هم چنین است از آنکه بعض از جهان خرابست ، حراست حارس خرابی را مفید نیست اما جان گیر بهتر است از آنکه در اقطار عالم و هر جای جهان بر جمله ٔ حیوانات اوامر او نفاذ دارد هیچ حیوانی را از اذعان او اضراب ممکن نگردد. (روضةالعقول ).
ترجمه مقاله