ترجمه مقاله

خور

لغت‌نامه دهخدا

خور. [ خ َ وَ ](ع ص ) ضعیف . سست . ناتوان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : و امراء از صادرات افعال او چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده می کردند. (جهانگشای جوینی ). || (اِمص ) سستی : نطاق او از اعتناق آن منصب تنگ آمد و ضعف منت و خور طبیعت او ظاهر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || (مص ) ضعیف و ناتوان شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خار الرجل خوراً.
ترجمه مقاله