خوش و خندان
لغتنامه دهخدا
خوش و خندان . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خوشحال . شاد. شادمان . مسرور :
یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از در و بندان
چون درنگرد باز بزندانی و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان .
یک روز سبک خیزد شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از در و بندان
چون درنگرد باز بزندانی و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان .
منوچهری .