خویش بین
لغتنامه دهخدا
خویش بین . [ خوی / خی ] (نف مرکب ) متکبر. صاحب نخوت . (یادداشت مؤلف ). کنایه از مغرور و متکبر. (آنندراج ). خویشتن بین :
گرچه شیری چون روی ره بی دلیل
خویش بین و در ضلالی و ذلیل .
پرده ز رخ برمگیر تا نشوم خودپرست
آینه را برمدار تا نشوی خویش بین .
گرچه شیری چون روی ره بی دلیل
خویش بین و در ضلالی و ذلیل .
مولوی .
پرده ز رخ برمگیر تا نشوم خودپرست
آینه را برمدار تا نشوی خویش بین .
سلمان ساوجی .