خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . (ع اِ) ج ِ خیمه . خیمه ها. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). چادرها. سراپرده ها :
باغ پرخیمه های دیبا گشت
زندوافان درون شده بخیام .
این چه خرگه چه تتق این چه خیام است اینجا
چتر مه رایت خور ظل غمام است اینجا.
باغ پرخیمه های دیبا گشت
زندوافان درون شده بخیام .
فرخی .
این چه خرگه چه تتق این چه خیام است اینجا
چتر مه رایت خور ظل غمام است اینجا.
نظام قاری .