خیرآمدن
لغتنامه دهخدا
خیرآمدن . [ خ َ / خ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نیکوئی سرزدن . نیکی نصیب شدن :
یارب از جنس ما چه خیر آید
تو کرم کن که رب اربابی .
|| حادثه ٔ خوب آمدن .سرنوشت و تقدیر نکو آمدن . واقعه ٔ خوب رخ دادن .
یارب از جنس ما چه خیر آید
تو کرم کن که رب اربابی .
سعدی .
|| حادثه ٔ خوب آمدن .سرنوشت و تقدیر نکو آمدن . واقعه ٔ خوب رخ دادن .