ترجمه مقاله

دابشلیم

لغت‌نامه دهخدا

دابشلیم . [ ب ِ ] (اِخ ) نام راجه ٔ هند. مردی بسیار دانا و عادل و قصه های کلیله و دمنه از اوست . (غیاث ). دیب شرم . دیب شلم . دیب سرم . پادشاه هند که بیدپای حکیم هندی کلیله و دمنه را برای او تصنیف کرد. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد، در پادشاهی نوشروان عادل :... از این پس شاه هندوان دابشلیم شطرنج فرستاد و هزار خروار بار که اگر بازی بجای برنیارید همچنان زر و گوهر و ظرایفها که فرستاده بود بدهند بوزرجمهر آن را بگشاد و عوض آن نرد بساخت و به هندوستان فرستاد و همه ٔ حکمای هند جمع شدند نتوانستند شناخت که آن باری بر چه سان است و بر دانش او خستو شدند. (مجمل التواریخ و القصص ص 75). از این شرح برمی آید که دابشلیم معاصر نوشیروان عادل بوده است :
حاسد امروز چنین متواری گشتست وخموش
دی همی باز ندانستمی از دابشلیم (؟)
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 384).
افسر زر چو شاه دابشلیم
بر سر بیدپا فرستادی .

خاقانی .


ترجمه مقاله