داخلونلغتنامه دهخداداخلون .[ خ ِ ] (اِ) مرهم داخلون . مرهم دیاخیلون . لعابات (بحر الجواهر) : گفتاز من برو تو بنزد (بسوی ) طبیب شهروز وی بیار مرهم شنگرف و داخلون .سوزنی .