ترجمه مقاله

دادخواهی کردن

لغت‌نامه دهخدا

دادخواهی کردن . [ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) تظلم کردن . قصه برداشتن . شکایت بردن . دادخواستن . دادجستن :
برسر کویش قیامت دادخواهی میکند
مشت خاکی هم زما بر چهره بودی کاشکی .

سالک قزوینی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله