ترجمه مقاله

دادنی

لغت‌نامه دهخدا

دادنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور دادن . چیزی که لایق دادن باشد. (آنندراج ). || که دادن آن لزومی دارد. که دادن سزاوار آن بود : چون به خوار ری رسید [ مسعود غزنوی ] شهر را به زعیم ناحیت سپرد و مثالها که دادنی بود بداد. (تاریخ بیهقی ص 23 چ ادیب ).
پای در این صومعه ننهادنی است
چون بنهی واستده دادنی است .

نظامی .


- امثال :
حق گرفتنی است نه دادنی .
|| مقروض . وامدار. بده کار: به بقال سرگذر فلان مبلغ دادنی هستم ، بدو وامدارم .
ترجمه مقاله