ترجمه مقاله

دارا

لغت‌نامه دهخدا

دارا. (نف ) دارنده . (برهان ) :
دارنده ٔ تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی .

نظامی .


|| خداوند، مالک :
لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.

سعدی .


ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی .

حافظ.


دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل .

حافظ.


|| در بردارنده ، شامل : این خانه دارای پنج اتاق است . || (اِ) لای و دردی که در ته خم نشیند. (برهان ) :
ز می گر نباشد ز دارا کشم
اگر چند سلطان داراوشم .

عنصری .


|| (اِمص ) درو، درودن و درو کردن :
بدان زایند مردم تا که میرند
بدان کارندتا بکنند دارا.

(فرهنگ اسدی ).


ترجمه مقاله