ترجمه مقاله

داستان

لغت‌نامه دهخدا

داستان . (اِخ ) ظاهراً نام محلی بوده است در بسطام . حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب آرد: دیگر در بسطام در مزار شیخ المشایخ ابوعبداﷲ داستانی برسر قبر او درخت خشک است ، چون از فرزندان آن شیخ یکی را وفات رسد از آن درخت شاخی بشکند. ایشان نیز بوصیت گویند که آن درخت در اول عصای پیغمبر ما صلعم بوده است و نسل به نسل به امام جعفر صادق (عم ) رسید و امام جعفر صادق بسلطان بایزید بسطامی داد و بایزید وصیت کرد که بعد ازو کمابیش دویست سال از داستان درویشی خیزد و آن عصا را بدو دهند چون شیخ المشایخ داستانی بظهور پیوست آن عصا بدو رسید و بوقت وفاتش بوصیت او در مدفن او در پیش سینه اش بزمین فروبردند درختی شد وشاخها کشید، در فترت غز شاخی از او ببریدند آن درخت خشک شد... (نزهةالقلوب مقاله ٔ سوم چ اروپا ص 279).
ترجمه مقاله