داستخاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) داس کوچکی است که بدان سبزی و تره درو کنند و درخت تاک و امثال آن را نیز بدان بپیرایند. (برهان ). داسکاله . داسگاله . داسغاله . داستکاله .داسخاله . داستغاله . جاخشوک . صاحب انجمن آرا و بتبع وی صاحب آنندراج گوید:... و معنی ترکیبی داسی است که کالنده یعنی دروکننده و برنده ٔ علف و تره است - انتهی . اما کالنده را چنین معنایی نیست . || عصای سرکج . (برهان ). || معشوقه . (برهان ).
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.