ترجمه مقاله

داغ کرده

لغت‌نامه دهخدا

داغ کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از داغ کردن : ملهوز؛ داغ کرده بر تندی بناگوش .(منتهی الارب ). || بنده . غلام :
دشمنش داغ کرده ٔ زحل است
از سعادت چه رونقش دانند.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486).


ترجمه مقاله