دانشمندی
لغتنامه دهخدا
دانشمندی . [ ن ِ م َ ] (حامص مرکب ) حالت دانشمند. کیفیت و چگونگی دانشمند. || با دانش بودن . دانشی بودن . عالمی . عالم بودن . دانشوری :
چیست دانی سر دلداری و دانشمندی
آن روا دار که گر بر تو رود بپسندی .
|| فقاهت . فقیهی . || عقل و خرد و زیرکی و ادراک و فهم . (ناظم الاطباء).
چیست دانی سر دلداری و دانشمندی
آن روا دار که گر بر تو رود بپسندی .
سعدی .
|| فقاهت . فقیهی . || عقل و خرد و زیرکی و ادراک و فهم . (ناظم الاطباء).