ترجمه مقاله

دانی

لغت‌نامه دهخدا

دانی . (ع ص ) دانی ٔ. پست . مقابل عالی . مقابل بلند: عالی و دانی ؛ خرد و بزرگ . || بی باک . || (از مصدر دنائت ) ناکس . فرومایه . دنی . خسیس . دون . ماجن . ناکس و فرومایه و پست . (غیاث ). مسکین . سافل . || (از مصدر دنوّ) قریب . نزدیک . (غیاث ). مقابل قاصی . مقابل دور. نزدیک شونده :
خجسته مجلس او را سران اهل سخن
سزد که مدح سرایند قاصی و دانی .

سوزنی .


خاص و عام از قاصی و دانی هواخواه تواند
عمرو و زید و جعفرو صالح یزید و بایزید.

سوزنی .


ترجمه مقاله