ترجمه مقاله

دخ

لغت‌نامه دهخدا

دخ . [ دَ ] (ص ) نیکو را گویند. (جهانگیری ). خوب و نیکو. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). در زبان لوتره گویان زمان و مکان سوزنی به معنی نیکو مقابل زشت بوده است . (یادداشت مؤلف ) :
همیشه تا که بود زیف زشت و دخ نیکو
بلفظ لوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تو دخ .

سوزنی .


|| سره . (جهانگیری ). سره و خلاصه ٔ هر چیزی . (برهان ). خلاصه و گزیده از هر چیز. (ناظم الاطباء). || (اِ) فوج . (جهانگیری ). فوج و صف . (برهان ) (از آنندراج ). گروه و جماعت و فرقه و فوج . (از ناظم الاطباء) :
همچو امواج بحر لشکرشان
متعاقب همی رسد دخ دخ .

نزاری (از جهانگیری ).


ترجمه مقاله