ترجمه مقاله

دختر رز

لغت‌نامه دهخدا

دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب . (یادداشت مؤلف ) :
زانسوی عید دختر رز زیر پرده بود
زرین جهاز آورد از ملک مادرش .

خاقانی .


فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل
مباد تا بقیامت خراب تارم تاک .

حافظ.


عروسی بس خوشی ای دختر رز
ولی گه گه سزاوار طلاقی .

حافظ.


دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
شد بر محتسب و کار بدستوری کرد.

حافظ.


و در بیت ذیل نیز می نماید که آب انگور و توسعاً شراب مراد باشد :
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده ٔ عنبی است .

حافظ.


- دختر گلچهر رز ؛ شراب انگوری لعلی :
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز.

حافظ.


|| انگور. دانه ٔ انگور. عنب . (برهان ). کنایه از خوشه ٔ انگور است . (از آنندراج ). کنایه از انگور است . (انجمن آرا). بچه ٔ تاک . دانه ٔ انگور. (یادداشت مؤلف ) :
دختران رز گویند که ما بی گنهیم
ما تن خویش بدست بنی آدم ندهیم .

منوچهری .


زیرا که گر آبستن مریم بدهان شد
این دختر رز را نه لبست و نه دهانست .

منوچهری .


نزدیک رز آید در رز را بگشاید
تا دختر رز راچه بکار است و چه شاید
یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
الا همه آبستن و الا همه بیمار.

منوچهری .


دختر رز که تو بر تارک تاکش دیدی
مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است .

انوری .


ترجمه مقاله