ترجمه مقاله

دده

لغت‌نامه دهخدا

دده . [ دَ دَ ] (ترکی ، اِ)کنیز را گویند که فرزندان کلان می کند. (برهان ). مربیه ٔ طفل از اطفال اعیان . زنی که تربیت طفلی کند. مقابل لله یعنی مردی که بدین کار مأمور باشد. در تداول گویند: من لله و دده ٔ او نیستم ؛ یعنی مربی یا مربیه ٔاو نیستم . امه ٔ سیاه پوست . صورتی از دادا. مقابل لالا. کنیز. مقابل کاکا یعنی عبد سیاه پوست . بنده ٔ سیاه مادینه . کنیز سیاه زرخرید. وصیفه . جاریه . داه . خطاب کنیزکان عموماً و کنیزی که طفلی را بزرگ کرده است خصوصاً. (از لغت محلی شوشتر). || خواهر. (لغت محلی شوشتر). || قلندر را نیز گویند. (برهان ) (لغت محلی شوشتر). صاحب آنندراج گوید: پیر مرشدرا دده گویند و آن را در اصل مشتق از دادا بود که به معنی خدمتکار پیر باشد و مخفف آن دده باشد مانند اشتقاق لله از لالا. (از آنندراج ). از راه اکرام و تعظیم درویشان را نیز گویند. (شعوری ج 1 ص 426). || در ترکی به معنی جد نیز هست . (شعوری ج 1 ص 421).
ترجمه مقاله