ترجمه مقاله

درادوزا

لغت‌نامه دهخدا

درادوزا. [ دَرْ را ] (نف مرکب ) درنده و دوزنده . صفت دائمی از دریدن ودوزیدن (دوختن ). || آنکه خوب برش و دوخت کند. || راتق و فاتق . (آنندراج ). مخلط مِزیل . (السامی نسخه ٔ عکسی ص 134). صاحب تجربه و دانا و عاقل باشد که اگر احیاناً کاری ناصواب از او سرزند اصلاح آن را بدانستگی تواند کرد. (برهان ) :
خه خه ای دلبر درادوزا
نیک می دری و خوش می دوزی .

کمال اسماعیل .


|| کسی را نیز گفته اند که جنگ و صلح و نیکی و بدی را با هم کند. درانه و دوزانه . رجوع به دراودوزا شود.
ترجمه مقاله