دراوفتادن
لغتنامه دهخدا
دراوفتادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) اوفتادن . درافتادن . افتادن :
از در افتادن شکاری خام
صد دیگر در اوفتند به دام .
- از پای دراوفتادن ؛ ناتوان شدن :
چندان بگریستی بر آن جای
کز گریه دراوفتادی از پای .
رجوع به درافتادن و افتادن شود.
از در افتادن شکاری خام
صد دیگر در اوفتند به دام .
نظامی .
- از پای دراوفتادن ؛ ناتوان شدن :
چندان بگریستی بر آن جای
کز گریه دراوفتادی از پای .
نظامی .
رجوع به درافتادن و افتادن شود.