دربندیلغتنامه دهخدادربندی . [ دَ ب َ ] (حامص مرکب ) دربستن . و به مجاز مشکل تراشی و راه دیگران سد کردن : هنر آموز کز هنرمندی درگشائی کنی نه دربندی .نظامی .