ترجمه مقاله

درختستان

لغت‌نامه دهخدا

درختستان . [ دِ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) جایی که درخت بسیار کشته اند. جای پر از درخت و انبوه از درخت . (ناظم الاطباء). محلی که در آن درخت بسیار است . جای پردرخت . اَجَمَة. (دهار). أیک . أیکة. حَرَجَة. خیفة. (منتهی الارب ). شَجراء. (دهار). صارة. (منتهی الارب ). غَیْطَل . (ملخص اللغات ). مَشجَرَة. (منتهی الارب ) : اما آدم به سر کوه سراندیب به زمین آمد... و همی گریست ... صد سال از آب دو چشم وی درختستانی همه بارورچون هلیله و بلیله و آنچه امروز همه علتها را بکار آید... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). کوار شهرکی است ، سخت خوش خرم ... و درختستانی عظیم است چنانکه میوه ها را قیمتی نباشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 134). درختستان خرمابسیار. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 135). بوشکانات نواحیی است همه گرمسیر و درختستان خرما و دشتگاه شبانکارگان مسعودی است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 135). اما چندان درختستان میوه های گوناگون و نخل و خرما و ترنج و نارنج و لیمو باشد آنجا که هیچ قیمت نگیرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 142). [ زرقا ] گفتا درختستان بسیار همی بینم که رود شک نیست که از پس آن مردمند. (مجمل التواریخ و القصص ). مشتمل بر کروم و باغات و بساتین ونخلستان و درختستان . (تاریخ قم ص 181). اخدار؛ پنهان کردن بیشه یا درختستان شیر را. (از منتهی الارب ). أیکة؛ درختستان انبوه . شعراء؛ درختستان که اندر او نبات بسیار باشد. (دهار). عروة؛ درختستان بزرگ و درختستان با خار بسیار. عرین ، عرینة؛ درختستان که جای شیر، کفتار، گرگ و مار باشد. (منتهی الارب ). غیضة؛ درختستان انبوه . (دهار). درختستان دارای آب . غینة؛ درختستان بی آب . لفاء؛ درختستان پیچیده شاخ . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله