دردبیس
لغتنامه دهخدا
دردبیس . [ دَ دَ ] (ع اِ) سختی و بلا. (از منتهی الارب ). داهیه . (ازاقرب الموارد). || مهره ٔ افسون است برای دوستی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیر. (از منتهی الارب ). شیخ . (اقرب الموارد). || (ص ) گنده پیر کلان سال . (منتهی الارب ). زن پیر فانی . (از اقرب الموارد). زن پیر. (غیاث ) :
انما الحیزبون و الدردبیس
و الطخا و النقاح و العلطبیس .
صد بلیسی تو خمیس اندر خمیس
ترک من گوی ای عجوز دردبیس .
انما الحیزبون و الدردبیس
و الطخا و النقاح و العلطبیس .
صفی الدین حلی (از دره ٔ نادره چ شهیدی ص یب ).
صد بلیسی تو خمیس اندر خمیس
ترک من گوی ای عجوز دردبیس .
مولوی .